یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۷:۲۳
۰ نفر

امیر حسین صالحی: شاید ابتدایی‌ترین کلماتی که یک انسان در بدو تولد می‌شنود لالایی مادر است که با نوایی خاص و شعروار گوش‌اش را نوازش می‌دهد؛ شعر همواره در مسیر زندگی هست تا حتی بعد از مرگ که بر سنگ قبر هم چند بیتی می‌نویسند.

دکتر حمیدیان

شايد هيچ ملتي را نتوان پيدا كرد كه اينطور شعر برايش اهميت داشته باشد و با فرهنگش آميخته باشد جز ملت ايران. شاعرانگي ايرانيان از ديرباز زبانزد بوده است و همين مسئله هم باعث شده كه ادبيات فارسي يكي از غني‌ترين نوع ادبيات باشد كه واژگان در آن كاركردي خاص و ويژه دارند. اما اينطور كه به‌نظر مي‌رسد نسل امروز در بلاتكليفي قرار گرفته است؛ از يك سو شعر جزئي از وجود اوست و از طرف ديگر چنان غرق در حواشي زندگي مدرن شده است كه فراموش مي‌كند چنين گنجينه عظيمي در دستانش هست. براي بررسي اين رفتار سراغ دكتر سعيد حميديان، استاد ادبيات و زبان فارسي دانشگاه علامه طباطبايي رفتيم و او برايمان از ريشه‌هاي ادبيات در ايران گفت و رابطه نسل جوان با اين منبع عظيم.

  • با توجه به شرايط امروز كه مردم دچار روزمرگي شده‌اند، شعر چقدر مي‌تواند براي آنها فراغت باشد و انسان مدرنيته را به عالم ديگر ببرد؟

تصور مي‌كنم ما در اينجا بايد از ديدگاه خود صحبت كنيم؛ چرا كه جامعه مسير خود را مي‌رود و اگر من بايد و نبايدي ترسيم كنم طبعا صورت خوشي نخواهد داشت. بر اين اساس من معتقدم كه ايرانيان از روزگاراني كه تاريخ به ياد دارد اهل شعر و شاعري بوده‌اند؛ ذهن آنها با شعر و مفاهيم شاعرانه شكل گرفته است. شكي نيست كه اشعار هم اگرچه بسياري از آنها جنبه ذهني و انديشه‌اي دارند اما خيلي از آنها برگرفته شده از تجارب زيستي انسان است. ما به هيچ وجه نمي‌توانيم تفكيك كنيم و بگوييم كه شعر هيچ ارتباطي با انديشه‌ها و زندگي افراد نداشته درحالي‌كه چه در گذشته و چه در اشعار امروز، شعر نقش محوري داشته و بسياري از انديشه‌هاي اجتماعي و ديني با برگردان‌هاي شعري بيان شده است. در يك نظر كلي اگر فرض كنيم كه در روزگار ما خيلي از ارزش‌ها فراموش شده‌اند و ارزش‌هاي جديد جاي آن نشسته است و با اين عينك به دنياي امروز نگاه كنيم به اين نتيجه خواهيم رسيد كه بايد شعر و شاعري را كنار گذاشت. درحالي‌كه براي شخصي مثل من كه در رشته ادبيات تحقيق و تدريس مي‌كند اتفاقا شعر و مطالعه اشعار، پل و پيوندي است با دوران گذشته به‌طوري كه من فكر مي‌كنم اگر قرار باشد ما به شعر با كم لطفي نگاه كنيم و شعر را در معرض بعضي از آسيب‌هاي امروز بگذاريم به نتايج نااميد‌كننده‌اي مي‌رسيم. من تصور مي‌كنم شعر امكان ارتباط من و گذشتگان را فراهم كرده است و از اين لحاظ به قول حافظ «از بخت شكر دارم و از روزگار هم»؛ چرا كه اين علقه هست. اگر قرار باشد ما ارتباط جامعه ايراني را با شعر با توجه به آن گذشته درخشان كنار بگذاريم بايد با صراحت گفت كه بخش اعظمي از وجود خودمان را انكار كرده‌ايم. اين به منزله انكار تجارب، فرهنگ‌ها، زبان و مهم‌تر از همه انكار ارزش‌هايي است كه ما به آن پايبند بوده‌ايم. براي مثال در شعر فارسي اغلب ادوار، انديشه‌هاي بلند اخلاقي و عرفاني را مي‌بينيم، آيا بايد نتيجه گرفت اينها بد است؟ اين مسائل نسبت به عصر ما نامتناسب است؟ قطعا چنين نيست چرا كه ما مي‌بينيم بيشترين تأثيري كه جامعه ايراني در مسائل عرفاني و اخلاقي گرفته از شعر است.

  • خب، الان مسئله‌اي كه هست، بعضي در حوزه شعر معتقدند كه شعر گذشتگان از كار افتاده است و به درد دنياي امروز نمي‌خورد.

من هرگز با عده‌اي از معاصران خودمان كه قصد انكار مسائل و انديشه‌هاي مطرح در شعر گذشته را دارند موافق نيستم. اينها طوري وانمود مي‌كنند كه ما ملتي هستيم كه به تازگي متولد شده و هيچ پيشينه و هيچ اندوخته فرهنگي و انديشه‌اي نداشته‌ايم و تازه به عصري شلوغ و سرشار از ازدحام رسيده‌ايم. من شخصا ترجيح مي‌دهم نه‌تنها آن گذشته را انكار نكنم بلكه با وجود سن پيري احساس مي‌كنم بايد ارتباط بيشتري با گذشتگان بگيرم. نوع ارتباطي كه ما امروز مي‌توانيم با گذشته بگيريم هم متفاوت است؛ به اين معنا كه بسياري از ارزش‌هاي موجود در شعر گذشتگان ارزش‌هاي مستقر آن روزگار است و مردم با اين ارزش‌ها زيسته بوده‌اند و سبك زندگي آنها با اين ارزش‌ها پايه‌ريزي شده بوده. به‌خصوص در مورد مسائل حوزه عرفان و تصوف كه به‌شدت در شعر گذشتگان متبلور است و در روزگار ما شكل ديگري به‌خود گرفته. شايد بشود اينطور گفت كه گذشتگان ما چون پيوند وجودي با اين زمينه‌ها و مسائل داشته‌اند ديگر نيازي نبوده كه در زمينه‌هاي مختلف به آنها تعاريف روشني داده شود. اگر ما قبول كنيم روزگار ما به قول بعضي از فلاسفه بزرگ روزگار علم حضوري و شهودي نيست نتيجه اين مي‌شود كه در برخورد با شعر گذشتگان بايد به‌صورت تئوريك آنها را بررسي كنيم؛ همين مهم‌ترين مشكل جامعه است كه اعتقادي به اين نوع علم ندارد. من به دانشجويانم مي‌گويم كه ما مجبوريم به‌دنبال اينگونه مفاهيم، كورمال كورمال در سطوح اشعار بگرديم و باز به‌صورت نمودي و پديدار شناختي اين مسائل را درك كنيم كه اين هم تفاوت بارزي است با همان شهود و حضور قلبي كه ما در گذشتگان مي‌بينيم.

  • به هر حال ادوار مختلف شاهد شعراي زمان خود است؛ به‌نظر شما در دوره‌اي كه ما هستيم شعر بايد چه ويژگي‌اي داشته باشد و شعرا چه مولفه‌هايي را در شعر خود مطرح كنند؟

از قديم هم گفته‌اند كه نمي‌شود در شعر حكم كرد و اصلا شعر بايد و نبايد مطلق برنمي‌دارد؛ يا به تعبير ديگر اگر بگوييم كه شعرا بايد دنبال اين اصل يا آن اصل باشند نوعي توصيه‌هاي افلاطوني خواهد بود. افلاطون به‌طور كلي چون با شعر مخالف بود اينطور مي‌انديشيد كه شعر شالوده‌اي اخلاقي ندارد و حتي در مواقعي ضد‌اخلاق است؛ او مي‌گفت يا شعر تقليدي از طبيعت است يا اينكه تفاوت دارد كه اين هم دروغ است. ما هم در عصر جديد نمي‌توانيم براي شعر بايد و نبايد تبيين كنيم اما به‌طور كلي مي‌شود گفت كه در روزگار جديد به‌دليل نزديكي‌هايي كه با انديشه‌هاي جهاني پيدا كرد‌يم هم شعرمان دگرگون شد و هم فرم شعر عوض شد. براي مثال در بحث فرم ما قالب‌هاي جديدي مثل شعر نيمايي داريم يا شعر سپيد كه حتي وزن عروضي هم ندارد؛ اينها تحت‌تأثير انديشه‌هاي غربي بوده است. درخصوص محتوا هم بايد توجه كرد كه شعر جديد فاصله زيادي با محتواهاي قديمي مثل همان محتواهاي اخلاقي و عرفاني گرفته است. در مقابل محتواهاي جديدي مثل انديشه‌هاي سياسي و اجتماعي وارد شعر شده است كه اينگونه مضمون‌ها در شعر گذشتگان وجود نداشته يا اگر هم بوده فقط شباهت مختصري با محتواهاي جديد دارد. مثلا نيما سمبوليسمي را كه ما در عرفان قرون گذشته داشته‌ايم تبديل مي‌كند به سمبوليسم اجتماعي و سياسي. به هر حال شعر ما هم از ضرورت‌هاي خاص خودش پيروي مي‌كند درحالي‌كه بايد گفت در شعر جديد هم انواع و اقسام زمينه‌ها وجود دارد كمااينكه عده‌اي هستند كه محتواي گذشته را در فرم‌هاي جديد ريخته‌اند و هستند شعرايي كه همه‌‌چيز در شعر آنها تغيير پيدا كرده است.

  • آنقدري كه ايراني‌ها با شعر سر و كار دارند هيچ فرهنگ و ملتي را سراغ نداريم كه اينطور با شعر ممزوج شده و از آن بهره برده باشد؛ شعراي ما را در سراسر دنيا مي‌شناسند و آنقدر اين شهرت و قوت پيش مي‌رود كه در كشوري مثل آمريكا مثنوي مولانا از پرفروش‌ترين كتاب‌ها مي‌شود؛ اين مسئله از كجا سرچشمه مي‌گيرد؟

روحيه ايراني معمولا با نظم و آن چيزي كه بتواند تجارب را در قالب خاص بريزد سازگار است و شعر را از اين جهت اختيار كرده‌اند كه صورت منظمي دارد؛ اين نظمي كه در وزن و قافيه وجود دارد به گذشتگان ما كمك مي‌كرده است كه تا آن‌جايي كه ممكن است تجارب زندگي و انديشه‌هاي خود را در اين قالب بريزند و معتقد بوده‌اند كه شعر بهتر از هر چيزي مي‌تواند اين انديشه‌ها را حفظ كند و آن را به نسل‌هاي بعد منتقل كند. درحالي‌كه شما كمتر مي‌توانيد از شعر جديد چنين انتظاري داشته باشيد؛ مراد من قالب‌هايي است كه آن نظم كلاسيك را ندارند و حتي در قالبي مثل سپيد ما آن وزن عروضي را هم نمي‌بينيم. اين را بايد درنظر داشت كه ما به‌عنوان بخشي از جامعه شرقي داراي تمدني با بعد خاص و معنوي هستيم. خود اين معنويت مي‌تواند رابطي باشد بين انسان‌ها و ادبياتي كه در فرهنگ آنها وجود دارد. شعر ما با شعر عرب اشتراك دارد؛ ملاحظه كنيد من يك تفاوت را در شكل شعر بيان كنم كه اتفاقا خيلي هم مهم است، به اين معنا كه محققان مي‌گويند شعر قبل از اسلام شعري بوده كه مي‌شود آن را شبيه به شعر جديد ما دانست يعني آن پيوستگي و انسجام كلي كه بين اجزاي شعر در شعر جديد دنبال مي‌شود معتقدند كه در شعر قديم هم بوده است. بعد از اسلام و ورود زبان عربي و شعر عرب در كشورمان شاهديم كه تغييرات زيادي به‌وجود آمد. شعر عربي بيشتر مبتني بر بيت است يعني شاعر ممكن است در يك شعر از زمان كودكي خود شروع كند تا به زمان حال و در ابيات، رويدادها و انديشه‌هاي خود را مطرح كند. شعر عرب به‌خاطر استقلال بيت، اين اجازه را به شاعر مي‌دهد كه مسائل مختلف را مطرح كند. شعر بعد از اسلام ما هم بسيار تابع همين انديشه شد يعني مي‌شود گفت كه شعر بعد از اسلام ما هم بر پايه استقلال بيت قرار دارد. اما از نيما به بعد شاعران معتقد بودند كه شعر ساختمان كاملا واحدي دارد و بيت هيچ استقلالي ندارد و در حقيقت يك شعر جديد مثل دستگاه سمفونيك كاملا هماهنگ است كه معمولا يك ساز را مي‌زند؛ به اين سبب است كه ما در شعر جديد خيلي نمي‌بينيم كه قالبي مثل نيمايي يا سپيد تبديل شود به مثلي بين مردم درحالي‌كه در شعر منظوم و قالب كلاسيك به‌خاطر بيت‌هاي كامل مي‌بينيم كه خيلي از آنها تبديل به مثلي بين مردم شده است.

  • نسل امروز بيش از هر چيز با تكنولوژي سر و كار دارد و ما شاهديم كه همه‌‌چيز حتي كتابي مثل شاهنامه را هم از روي گوشي مي‌خواند؛ شما چه نظري در اين زمينه داريد و اصلا اين درست است كه ما كتاب را كنار بگذاريم و اينطور وابسته به وسايل جديد باشيم؟

چيزي كه مدت‌هاست ذهن من را به‌خود مشغول كرده خوب و بد اين قضيه است؛ طبيعي است كه پديده‌هايي كه ما از مغرب زمين مي‌گيريم حامل آسيب‌هاي خودش است. يكي از آسيب‌هايي كه كشورهاي غربي هم به آن رسيده‌اند همين است كه كامپيوتر و اينترنت در زندگي امروز جايي بيش از آنكه بايد اشغال كرده و همه‌‌چيز به‌خصوص جوان‌ها را دچار تغيير كرده است. به‌طوري كه امروز پيامك‌ها جاي ديد و بازديد را هم گرفته يا همين كه شما اشاره كرديد كه كتاب‌هاي پرحجم به راحتي در موبايل جاخوش كرده است؛ اين مسئله در جاي خود خيلي مفيد است چرا كه مثلا خيلي مواقع خود من در كلاس درس بيت شعري را فراموش مي‌كنم و همان موقع يكي از شاگردان با جست‌وجو درنرم‌افزار آن را پيدا مي‌كند.

خود من هم از اينترنت استفاده مي‌كنم چرا كه شما با اين ابزار مي‌توانيد به راحتي در خيلي از كتابخانه‌هاي دنيا جست‌وجو كنيد و مطالب مورد نظر خود را بدون طي مسافت بخوانيد. اما اينكه اين ابزار به متن زندگي تبديل شود جاي نگراني هست.

يكي از دانشجويان من سر كلاس هميشه تبلت همراه داشت و هيچ موقع كتاب نمي‌آورد؛ يك‌بار به او گفتم كه هيچ‌چيز جاي آن كتاب با آن شكل و كاغذها را نمي‌گيرد و نمي‌تواند با انسان ارتباط برقرار كند. كاملا هم به اين اعتقاد دارم.

استفاده از كتاب باعث مي‌شود مطالب در ذهن نقش ببندد و جداي از آن، كتاب وسيله‌اي است كه سال‌هاي سال ماندگاري دارد درحالي‌كه عمر مفيد اين ابزار مشخص نيست و هر لحظه بيم آن مي‌رود كه اندوخته‌هايش از بين برود.

  • ميراثي به‌نام شعر

عده‌اي از جوانان در همه فضاها اعم از حقيقي و مجازي حرفشان را با شعر مي‌زنند كه تعدادشان هم كم نيست. محمدكاظم كاظمي كه از دوران جواني شعر سرودن را آغاز كرده و از مهاجرين افغان است اعتقاد دارد كه ابتدا بايد بررسي كرد كه آيا جوانان نسل جديد واقعا گرايش بيشتري به شعر دارند يا نه؟ او در همين زمينه مي‌گويد كه «ما مي‌بينيم خيلي از جوان‌ها در فضاهاي مجازي به‌خصوص اينستاگرام عكس را با شعر تلفيق مي‌كنند؛ ولي اين دليل بر اين نيست كه جوانان نسل جديد با شعر انس بيشتري دارند بلكه اين تريبوني است كه در قديم براي جوانان فراهم نبوده است. به همين دليل امكان دادوستد شعر براي جوانان قديم ممكن نبوده است؛ اگر جوان علاقه‌اي به شعر هم داشته اين علاقه فروخفته‌اي بوده كه مجالي براي ارائه آن به‌طور مستقيم نمي‌يافته است». اين حرف درست است ولي به‌نظر مي‌رسد مشكل اصلي استفاده از فضاهاي مجازي اين باشد كه فرصت براي ارايه نظر كارشناسي و نقد شعرها نيست. همه در تلاش هستند به سرعت مطلب خود را براي لايك بيشتر منتشر كنند؛ همين باعث شده اشعار از نظر محتوا به شكلي يك دست و ساده دربيايند. كاظمي ولي به بعد مثبت اين قضيه اشاره مي‌كند؛ «انتشار اشعار در فضاي مجازي يا حتي در صحبت‌هاي عادي بين جوانان باعث مي‌شود كه روحيه شاعرانگي خفته‌اي كه در جوان ديگري هست بيدار شود و تسري شاعرانگي نه‌تنها بد نيست بلكه خوب است». گفت‌وگو با يك شاعر افغان كه سال‌هاست در مشهد زندگي مي‌كند باعث مي‌شود كه صحبت به سمت اشتراكات زباني برود و اينكه چقدر زبان فارسي بر فرهنگ 2 كشور اثرگذار بوده است. كاظمي كه سال‌هاي پيش در شعري گفته بود كه ايران و افغانستان يك كشور بوده‌اند اما شمشير جبر ميانشان فاصله انداخته درباره اشتراكات زباني اينطور مي‌گويد: «ميراث فرهنگي ما قطعا برگرفته از زبان غني‌اي است كه داريم؛ يعني بسياري از آموزه‌هايي كه ما در فرهنگمان داريم و همين‌ها فرهنگ را پايه‌ريزي كرده‌اند به واسطه شعر انتقال يافته است و در اصل اين زبان است كه مي‌تواند فرهنگي را بسازد يا حتي تخريب كند. شما تصور كنيد در گذشته متون آموزشي، شعرهاي عاميانه، دوبيتي‌هاي محلي، شعرهاي عارفانه و عاشقانه و هزاران ابزار ديگر وظيفه انتقال فرهنگ را در جوامع اين منطقه داشته‌اند كه زبان فارسي به واسطه گستردگي خود موفق عمل كرده و توانسته است فرهنگ مشتركي را بين كشورهاي حاشيه‌اي ايران يا حتي دورتر مثل شبه‌قاره هند به‌وجود بياورد كه هنوز هم نشانه‌هاي آن يافت مي‌شود».

  • شرحي از سر شوق

نمي‌شود از دكتر سعيد حميديان گفت و از مهم‌ترين اثر او كه 30سال برايش وقت صرف كرده است حرفي نزد؛ «شرح شوق» مجموعه‌اي 4جلدي در باب شرح و تحليل اشعار شمس‌الدين محمّد حافظ شيرازي است. خود استاد حميديان معتقد است كتاب شرح شوق علاوه بر كامل و جامع بودن، داراي ديدگاهي نوگرايانه است؛ زيرا شيوه جديدي را در تحليل و بررسي اشعار بزرگان در پيش گرفته است. در تأييد اين مطلب دكتر بهاءالدين خرمشاهي حافظ‌شناس هم مي‌گويد: «من در جريان كارهاي اين كتاب از اول الاولين بودم. وقتي كه حميديان مشغول بود و تلفني با او صحبت مي‌كردم، از اين كتاب به‌عنوان «شرح كبير» و به تعبيري «كلان‌ شرح» ياد مي‌كردم. نظر من، بيني و بين‌الله درباره اين شرح، مثبت و حتي بيش از حد مثبت است. من اين شرح را تا امروز، بهترين شرح مي‌دانم و هر جا كه در آن يك شخصيت عرفاني مانند حلاج حضور دارد، تطبيق خوبي به چشم مي‌خورد. گفته شده است كه شرح شوق، لغوي- زباني نيست اما عرض مي‌كنم كه با قاطعيت هست و تازه خوب است كه هست». سعيد حميديان در توضيح بيشتر درباره شرح شوق اينطور عنوان مي‌كند كه «اين دفتر، شرحي بر پايه تجزيه و تحليل ساختار هر شعر و بررسي پيوندهاي اجزاي شعر، از ساختار معنايي و مضموني ابيات گرفته تا عناصر بياني همچون تشبيهات، استعارات، نمادها و به‌طور كلي تصاوير و بن‌مايه‌ها (موتيف‌ها) و نيز صنايع، زبان و غيره است. تفاوت مهم اين كتاب در مورد متن مبناست. هر يك از شرح‌ها و تفسيرها معمولاً با اتكا و اعتماد به يك متن و طبع خاص از ديوان حافظ تدوين شده است؛ اما در اين كتاب، مؤلف از تحليل خانلري و قزويني استفاده كرده و هر دو را مبنا قرار داده است».

  • شعرافزا

1- خواجه محمد حافظ‌شيرازي زماني كه شعرهايش را مي‌سرود شايد هرگز فكر نمي‌كرد روزي برسد كه ديوانش در دستگاهي به كوچكي كف دست خوانده شود و تعداد دانلود نرم‌افزارش چند ميليون باشد.

2- «به خاك پاي تو گفتم كه تا تو دوست گرفتم/ ز دوستان مجازي چو دشمنان برميدم» اينطور كه معلوم است سعدي شيرين سخن همزمان خودش اهل فضاي مجازي بوده و شايد بعد از سرودن شعرهايش مي‌پرسيده «چندتا لايك داشت؟». به هر حال ديوان سعدي دومين نرم افزاري است كه خيلي‌ها آن را بر تلفن همراه خود نصب كرده‌اند.

3- ديوان شهريار هم ازجمله نرم‌افزارهايي است كه توجه زيادي به آن شده و زيادند كساني كه از نرم‌افزار آن استقبال كرده‌اند.

4- نرم‌افزارهايي مثل «ديوان» هستند كه شعرهاي چند شاعر بزرگ را در خود جا داده‌اند؛ اين نرم‌افزار شامل غزليات سعدي، مولانا، حافظ و همچنين رباعيات خيام است. هم جست‌وجوي ابيات در آن راحت و سريع است و هم فال حافظ دارد كه احتمالا به درد شب‌هاي خنك بهاري مي‌خورد تا خانواده‌ها در كنار همنشيني تفالي هم به خواجه شيراز زده باشند.

کد خبر 293304

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha